بسیج شجرة طیبّه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفههای آن بوی بهار وصل و طراوات تعیین و حدیث عشق میدهد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره)
بسیج شجرة طیبّه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفههای آن بوی بهار وصل و طراوات تعیین و حدیث عشق میدهد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره)
بسیج یعنی حضور بهترین و بانشاط ترین و باایمان ترین نیروهای عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف بالا، کشورشان به آنها نیاز دارد، همیشه بهترین و خالص ترین و شرافتمندترین و پرافتخارترین انسانها این خصوصیات را دارند.بسیج در یک کشور، معنایش آن زمرهای است که حاضرند این پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برایش سرمایه گذاری کنند.
از بیانات مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان 29/7/79
چند روزى مى شد که در اطراف کانى مانگا در غرب کشور کار مى کردیم. شهداى عملیات والفجر چهار را پیدا مى کردیم. اواسط سال 71 بود. از دور متوجه پیکر شهیدى داخل یکى از سنگرها شدیم، سریع رفتیم جلو، همان طور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصبات کرده و شهید شده بود.خواستیم که بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم، در کمال حیرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او انگشترى است; از آن جالبتر اینکه تمان بدن کاملا اسکلت شده بود ولى انگشتى که انگشتر در آن بود کاملا سالم و گوشتى مانده بود.
همه بچه ها یه دورش جمع شدند. خاک هاى روى عقیق انگشتر را که پاک کردیم، اشک هم مان در آمد.
روى آن نوشته شده بود: «حسین جانم»
می دانستم مهدی دختردار شده
یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون.
گفتم:این چیه؟
گفت: عکس دخترمه
گفتم: بده ببینمش
گفت: خودم هنوز ندیدمش
گفتم: چرا؟
گفت: الان موقع عملیاته می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده؛ باشه برای بعد
«شهید مهدی زین الدین»
بسم الله الرحمن الرحیم
فقط نگذارید حرف امام زمین بماند. همین !
و السلام
دانشجوی شهید "احمد رضا احدی"
« مـا ولایت فـقـیه را آنطور شناختیم که اگر بگوید نفس نکش ، نمی کشیم و می میریم . »
(شهید مجید رمضـان)
اسم شناسنامه ایات جابه جا شده
یک گوشه چسب خورده و جایی جدا شده
اصلا درست نیست که تو دست بردهای…
اصلا چطور سنّ تو این گوشه جا شده؟
حالا بلندقدتر و زیباتر و بزرگ
مردی جسور جای تو از عکس پا شده
تو توی این لباس نظامی عقاب نه،
یک غنچه بین این همه گلهای وا شده…
دل جزء کوچکی ست برای رها شدن
وقتی که ذره ذره تنت مبتلا شده
دستت منوری شده در بادهای داغ
دستی که خسته از قفس شانهها شده
امواج رادیو سرهم جیغ میکشند
صالح شهید… نه… نشده… یا… چرا شده
در آخر تشهد مادر خبر رسید
جبران چندسال نماز قضا شده؟
زنهای خانه کفش تو را جفت میکنند
پایت اگرچه طعمه خمپارهها شده
مردان ده بر آب روان حجله ساختند
دستان خواهران تو زیر حنا شده
حالا شناسنامه تو سنگ سادهای است
آنجا به نام کوچک تو اکتفا شده
این گونه تکههای اونیفرم خونیات
پرچم برای صلح در این روستا شده
شعر: فاطمه قائدی