هی طعنه بزن رفیق، طاقت دارم...
یک سینه پر از درد و شکایت دارم...
دانشجوی سهمیه ی جانبازانم...
از درس شیمی عجیب، نفرت دارم!...
هی طعنه بزن رفیق، طاقت دارم...
یک سینه پر از درد و شکایت دارم...
دانشجوی سهمیه ی جانبازانم...
از درس شیمی عجیب، نفرت دارم!...
چشمهایش… هرگز دروغ نمی گویند . . گرسنه اند، گرسنه
می دانید کمک کردن به آنان چه آسان شده است؟ تابحال کمک کرده اید؟
اگر نه از طریق های زیر می توانید به این کودکان فقر زده کمک کنید:
حساب 99999 جمعیت هلال احمر نزد بانک ملی شعبه مرکزی قابل پرداخت از سراسر شعب
و شماره حساب 0199999999003 سیبا
شماره حساب بانک ملت:10/ 32139151
شماره شبا(بین بانکی): IR190120000000003213915110
به نام مجمع مرکزی اتحاد دانشجویان جهان اسلام
دارندگان ایرانسل:
با دادن یک اس ام اس خالی به یکی از شماره های زیر کمک کنند :
81151 پانصد تومان
81152 هزار تومان
81153 دو هزار تومان
81154 پنج هزار تومان
نفس که میکشی آرام میشوم دلت که میگیرد گریان میشوم؛ آه که میکشی زار میزنم؛ لبخند که میزنی ذوق میکنم؛ مرا که از خود دور میکنی و سرم فریاد میکشی نگاهت میکنم/
ابتدا جزئی از من هستی؛ به دنیا میآیی... درد میکشم جوری که خدا میگوید اگر در آن حال بمیرم شهید مردهام...
کوچک که هستی هم بازی ات هستم؛ مدرسه که میروی همکلاسی؛ بزرگ که میشوی دوست و بزرگتر که میشوی گاهی میشوم غریبه با تو...
یادت نرود من همانم که هم بازی تو بودهام/ من همانم که هم درست بودهام/ من عوض نشدهام... تو بزرگ شدهای...
هرچه بزرگتر میشوی از من دور میشوی و من هنوز لبخند را بر چهره دارم/
گاهی تو را نفرین میکنم بعد که آرام میشوم از ته دل از خدا میخوام نفرینم اثر نکند/
من همانم که هستم/
نوبت توست بگویی دوستم داری اما من که میدانم...
همین بس است...
من مادرم...
منبع: طلبه های ونوسی
تصورش را بکنید. هارد دیسک کامپیوترتان ناگهان از کار می افتد و شما متوجه می شوید که تمام اطلاعاتتان را از دست داده اید. اگر با چنین فاجعه ای مواجه شدید باید بدانید که بعد از حادثه این مراحل را پشت سر خواهید گذاشت.
اگر هم قبلا این حادثه برایتان رخ داده است احتمالا تجربه گذر از این مراحل را داشتهاید!
مرحله اول: انکار
با خودتان می گویید این امکان ندارد! این فقط یک مشکل نرم افزاری است. احتمالا با یک بار ریستارت درست میشود. من سال ها است که این هارد دیسک را دارم و مثل ساعت کار میکرده. امکان ندارد بسوزد.
معمولا حتی بعد از پنج بار ریستارت کردن هم همچنان در فاز انکار قرار دارید و فکر می کنید که شاید مشکل از درایو سی دی است.
مرحله دوم: عصبانیت
در این مرحله متوجه شده اید که همه چیز از دست رفته است. و عصبانیت شروع می شود. لعنت به هاردهای تقبلی. لعنت به وسترن دیجیتال با این هاردهای ..... من فروشنده ای که این هارد را به من فروخته می کشم! و خلاصه بقیه حرف های این مرحله قابل نوشتن نیست. اما می توانید خودتان تصورش را بکنید.
مرحله سوم: کلنجار رفتن
خب شاید بتوانم یک نرم افزار دانلود کنم و با آن هارد دیسک را به عنوان هارد دوم یک کامپیوتر بالا بیاورم تا اطلاعات را داشته باشم. باید یک هارد جدید بخرم و روشی پیدا کنم تا بتوانم آن را بالا بیاورم. شاید یک شرکت بتواند به من برای بازیابی اطلاعات ام کمک کند؟ آره مطمئن هستم که بالاخره مشکل حل می شود.
مرحله چهارم: افسردگی
تمام آن عکس ها از دست رفته است. من دیگر انها را نمی بینم. تمام نوشته هایم دیگر وجود ندارد. اوه خدای من تمام موسیقیهایی که داشتم دیگر وجود ندارند. من سال ها برای جمع کردنشان وقت گذاشته بودم. فیلم هایم چی؟ بدبخت شدم. درست مثل این است که ده سال گذشته زندگی ام را پاک کرده ام.
مرحله پنجم: پذیرش حادثه
مدتی گذشته و حالا که هیچ کاری نتوانسته اید برای برگرداندن اطلاعات بکنید وارد مرحله قبول واقعه میشوید. آه، تمام آن اطلاعات خیلی هم مهم نبودند. بعضی از آن ها را جاهای دیگر هم دارم. مثلا برخی عکس ها را قبلا در سایت فلیکر گذاشته بودم. حداقل مهم هایشان آنجا هست. جمع کردن تمام آن موسیقی ها هم از اول می تواند کار سرگرم کننده ای باشد! تازه به نظرم یک شروع مجدد کار خوبی است. به علاوه هارد داریو ها این روزها حسابی ارزان شده اند.
اگر می خواهید که مشابه این داستان برای شما رخ ندهد. فراموش نکنید که از اطلاعات تان به طور مرتب پشتیبان گیری کنید. این داستان خیلی راحت و بدون خبر قبلی برای هر کسی پیش می آید. بنابراین آن را جدی بگیرید.
منبع: نارنجی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
برای من که اتفاق افتاد و خیلی هم غم انگیز بود امیدوارم برای شماها هیچوقت پیش نیاد!
دلت را بتکان، غصههایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن…….
دلت را بتکان،اشتباهایت تالاپی میافتد زمین ، بذار همان جا بماند ، فقط از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش … قاب کن و بزن به دیوار دلت ……
دلت را محکم تر اگر بتکانی، تمام کینه هایت هم می ریزد….
و تمام آن غم های بزرگ…
و همه حسرت ها و آرزوهایت…..
محکم تر از قبل بتکان تا این بار همه آن عشقهای بچه گربه ای! هم بیفتد…..
حالا آرام تر، آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد……تلخ یا شیرین چه تفاوت میکند؟!
خاطره،خاطره ست باید باشد باید بماند….
کافی ست؟!!
نه هنوز دلت خاک دارد…یک تکان دیگر بس است..
تکاندی؟؟!!
دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!
حالا این دل جای *او* ست …دعوتش کن ، این دل مال *او* ست
… همه چیز ریخت از دلت همه چیز افتاد …و حالا…
و حالا تو ماندی و یک دل، یک دل و یک قاب تجربه، مشتی خاطره و یک *او*..
خانه تکانی دلت مبارک….!!!
پی نوشت 1: نمی دونم این متن از کیه به دلم نشست و براتون نوشتم.
پی نوشت 2: ای کاش دل تکونی همین قدر راحت بود.
حمید معصومی نژاد خبرنگار واحد مرکزی خبر در رم است. 51 سال سن دارد و هم در راهپیمایی های انقلاب بوده و هم در جنگ تحمیلی. در یک کلام مرد شجاع جنگ است. خبرهایش از رم را همه به خاطر دارند. از رسوایی اخلاقی برلوسکونی تا ورشکستگی و بحران مالی ایتالیا.
بعد از ضربه کاری ملت ایران در 22 بهمن به نظام سلطه و دستگیری عبدالمالک ریگی تروریست و شرور شرق کشور، نهادهای امنیتی و سرویس های جاسوسی غرب بسیار تلاش کردند تا بتوانند افکار عمومی را از موفقیت های ایران منحرف کنند.
چاره نبود جز تولید یک بمب خبری. خبرنگار ایرانی قاچاق سلاح می کند! شاید این دروغ خنده دار ترین اتهام سالهای اخیر غرب به ایران باشد. واردات قیر و دوربین اسلحه هم جزو اتهاماتی است که برای معصومی نژاد تراشیده اند.
معصومی نژاد قربانی زیاده خواهی غرب است و باید هرچه سریعتر آزاد شود. بدون قید و شرط.مدعیان آزادی بیان که طبل رسوایی خویش را کوبیده اند باید بدانند که عمر این گروکشی های سیاسی به سر رسیده است و هر چه سریعتر باید به رفتار زشتشان خاتمه دهند.
از تمامی دوستان وبلاگ نویس درخواست می کنم با پیوستن به جنبش وبلاگی "معصومی نژاد را آزاد کنید" و درج پست و تصویر معصومی نژاد به حرکت ما بپیوندید.
منبع: بیا تا برویم
پی نوشت1: اگه تونستید یه عکس از معصومی نژاد تو گوگل پیدا کنید!!
پی نوشت2: طرف حتماً باید خبرنگار خبیث کانادا باشه تا خاتمی براش بیانیه بده!!
برازجان ….
به جبهه خرمشهر …. دیپلم وظیفه محمد عوض زاده
مادر در سنگر خون و شهادت، سال نو و پیروزی اسلام به تو و همرزمانت تبریک گفته. مادرجان سعی کن امام زمان را ببینی و به کربلا بروی! هنوز برازجان شهید نداده است! مادر از شهادت نترسید افتخار است برای مردان حق پرست. مادرت
میگویند تاریخ تکرار میشود. یکبار به صورت تراژدی و یکبار به صورت کمدی
ایده جالبیه اگه بخشی از برنامه نود را که مربوط به سخنان طرفداران تیم تراکتور سازی درباره تقلب در نظرسنجی این برنامه بود، را تبدیل به سی دی کنند و در تیراژ گسترده در سطح کشور پخش کنند.