سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مکالمه ای به یاد ماندنی - تریبون






درباره نویسنده
مکالمه ای به یاد ماندنی - تریبون

در دنیایی که اساس کار دشمنان حقیقت بر فتنه سازی است. اساس کار طرفداران حقیقت باید بر بصیرت و راهنمایی باشد. رهبر فرزانه انقلاب اسلامی
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تریبون فرهنگی
تریبون سیاسی
تریبون مذهبی
تریبون اجتماعی


لینکهای روزانه
سایت مقام معظم رهبری [92]
رجانیوز [84]
روزنامه کیهان [62]
[آرشیو(3)]


لینک دوستان
روح مناجات
روز امید
خیمه خورشید
بیداری اسلامی
گل نرگس
کوثرانه
یاس سپید
طاووس بهشت
کوثر بلاگ
سربازان رهبر
احکام و مسائل شرعی
شهید علیپور روستای میانبال
رهروان شهدای بی‏بی سرروضه
یاس
شهید‏نعمت‏زاده روستای اسلام‏آباد
دلدادگان یار
نورخاکی
بصیرت 313
پانصد و نود هشتی
30yaci
آسمانی ها
جامانده
سایت مشهدسر
کلاس وبلاگ نویسی
کلاس وبلاگ نویسی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب سایت

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
مکالمه ای به یاد ماندنی - تریبون


لوگوی دوستان

وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :197660
بازدید امروز : 7
 RSS 

   

مکالمه ی بیسیم غلامعلی رشید و شهیدان حسین خرازی و احمد کاظمی در لحظه ی آزادی خرمشهر

حسین حسین رشید: حسین جان ببین،‌ ببین، شما الان داخل خود شهرید؟

رشید رشید حسین: چی ؟ کی؟ پیام شما مفهوم نیست رشید جان دوباره بگید؟

- حسین جان شما شما رو میگم خودتون ، کجائید الان؟ داخل شهرید؟

رشید رشید حسین: ببین رشید جان! ما داریم می ریم جلو؛ شما با احمد کاظمی هماهنگ کنید مفهومه؟ ما تو شهر نیستیم مفهومه؟

احمد احمد رشید: احمد! ببین الان حسین منتظر هماهنگی شماست تا کارشونو شروع کنند و عملیاتو با هماهنگی اجرا کنید؛ شما کجائید الان؟

رشید رشید احمد: آقاجان، ما داخل خود شهریم ، و اینا که تو شهرن، اومدن پناهنده شدن مفهوم شد؟

احمد احمد رشید: احمد جان قطع و وصل می شه! دوباره بگو؛ چی گفتی؟

رشید رشید احمد: رشید با اون یکی دستگاه صحبت کن؛ مفهوم شد؟

- باشه احمد؛ همین الان... همین الان.

رشید رشید احمد: آقا ما تو شهریم! بهش بگو ، به محسن بگو ما تو شهریم ، ما تو شهریم و پنج شش هزارنفرم اومدن پناهنده شدن! ما تو شهریم؛ ما داریم اونا رو تخلیه می کنیم؛ ما تو شهریم و تمام نیروهامون تو خود شهرن!

رشید رشید احمد: رشید جان مفهوم شد؟

مکالمه ی بیسیم غلامعلی رشید و شهیدان حسین خرازی و احمد کاظمی در لحظه ی آزادی خرمشهر 

حسین حسین رشید: حسین جان ببین،‌ ب

احمد احمد رشید: قابل فهم نبود ! شما کجائید احمد ؟!! ببین اگه یه پستی در مسیر راه صدای شما رو رله کنه من صداتونو متوجه می شم و به محسن پیامتونو می گم ، به محسن پیامتونو می گم ...

رشید رشید احمد: رشید جان می گم من تو شهرم و همه نیروها تو شهر اومدن اسیر و پناهنده شدن مفهوم شد؟

- احمد جان ! بله، بله؛ من فهمیدم چی گفتید؛ می گید من تو شهرم و کلیه نیروها پناهنده شدن! ببین برادر احمد مراعاتم کنید؛ چوبی ، چیزی نخوریدا .

رشید رشید: بابا نترس، نترس الان بیش از شش هزار نفر به ما پناهنده شدن؛ بیش از شش هزار نفر؛ مفهوم شد رشید جان ؟

احمد جان! چقد؟ نفهمیدم دوباره بگو؛ چند هزار نفر؟

رشید! بابا گفتم بیش از شش هزار نفر شش هزار نفر مفهوم شد؟ و دارن هی زیاد می شن. مفهوم شد؟

احمد احمد رشید: بیش از شش هزار نفر؟! بله ؟! خدا اجرت بده؛ مفهوم شد بله فهمیدم .

رشید رشید احمد: رشید جان بله بله تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود، تظاهرات بود، و کلیه اسرا یا حسین می گفتند و الله اکبر و تسلیم می شدن. خوب مفهوم شد؟

احمد جان! این یه قسمت حرفت نا مفهوم بود دوباره تکرار کن ؟

رشید رشید احمد: می گم تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود و کلیه اسرای عراقی الله اکبر و یا حسین می گفتنو تسلیم می شدن.

احمد احمد رشید: بله بله ، مام اینجا فهمیدیم تشکر آقا الله اکبر،الله اکبر، الله اکبر همه چیو فهمیدیم.

رشید رشید احمد: رشید جان خداوند خرمشهر و آزادش کرد. آزادش کرد....

احمد! پیام تو کاملاً دریافت شد به امید پیروزی واقعی بر استکبار جهانی.

خرمشهر

 



نویسنده » » ساعت 2:7 صبح روز سه شنبه 90 خرداد 3